ندای لرستان
نقد و بررسی آلبوم «ابراهیم» محسن چاوشی
چهارشنبه 18 مهر 1397 - 21:44:33
ندای لرستان - یک ماه از انتشار آلبوم ابراهیم گذشت و جو‌ها خوابید، اکنون فرصت مناسبی ست که نگاه دقیق‌تری به آلبوم محسن چاوشی داشته باشیم؛ آلبومی که جنجال‌هایش قبل از خودش آمد و تا چند روز بعد از ریلیز شدن نیز ادامه داشت
بررسی قطعه به قطعه آلبوم ابراهیم محسن چاوشی
حالا دقیقا یک ماه از انتشار آلبوم "ابراهیم" چاوشی می‌گذرد. اما ابراهیم آنقدر حاشیه داشت که کمتر نقدی از محتوای آن منتشر شد. تا مدت‌ها حواشی آلبوم، انتشار قطعات غیر مجاز و ... مورد توجه رسانه‌ها بود. اما ابراهیم آنقدر شنیده شد که همه درباره‌اش نوشتند. از صفحات شخصی اینستاگرام تا رسانه اصولگرای فارس. حالا حاشیه‌ها خوابیده. چاوشی هم اعلام کرد مدتی به استراحت می‌رود. شاید الان زمان مناسبی برای نگاهی به خود آلبوم ابراهیم باشد. در این مطلب گزیده‌ای از نقد‌هایی که رسانه‌های مختلف درباره این آلبوم منتشر کرده‌اند را می‌خوانید.
سلبریتی تجربه‌گرا
بحث در مورد آلبوم را میتوان در 3 محور اصلی پیگیری کرد؛ البته باید همین جا بگویم که من در مورد آلبوم رسمی حرف نمیزنم که 6 ترک دارد. من در مورد آن آلبوم 8 ترکی که در فضای غیر رسمی منتشر شده صحبت میکنم. چرا که مجوز دادن‌ها یا ندادن‌های ارشاد برای من در راستای نگاه به یک اثر هنری محلی از اعراب ندارد.
اول از همه اینکه وقتی ابراهیم را از ترک 1 پلی میکنیم و به انتهای ترک 3 میرسیم، احتمالا از خودمان می پرسیم چرا این 3 آهنگ اینقدر شبیه به هم بود، از هر نظر. ملودیک، متنی و زبانی. در توضیح این رخداد باید گفت که هر 3 موزیک ابتدایی آلبوم روی یک وزن عروضی نوشته شده اند. مفاعلن فعلاتن، اما در زحاف‌های متفاوت. مثلا در ترک 1و 2 از مفاعلن فعلاتن فع و در ترک 3 مفاعلن فعلاتن استفاده شده. این وزن، وزن مورد علاقه حسین صفاست و هم در کتابش و هم در ترانه‌هایی که قبلا برای چاوشی نوشته زیاد استفاده شده.
«خیال میکردم/ برای پیشونیم» یا «قطار رد شد و رفت» یا «بدون تو ابرم/ کنار تو سنگم/ بیا تا گریه کنم» یا «برای این گل قرمز/ نماز مرده بخوانید» و الخ... طبیعتا نوشتن ملودی روی یک وزن ثابت به تعداد دفعات بالا باعث شباهتشان میشود. چرا که ریتم شعر یکی است. حالا چاوشی این شباهت را تشدید هم کرده. با گذاشتن 3 موزیک پشت سر هم که یک وزن عروضی، یک ترانه سرا و یک نوع استفاده از زبان دارند.

آلبوم ابراهیم محسن چاوشی
در مورد ساختار زبانی شعر‌های حسین صفا در یادداشتی که روی مجموعه شعرش به نام «منجنیق» نوشتم به طور مفصل توضیح دادم که صفا در بیشتر آثارش از یک نحو زبانی استفاده میکند و این به خاطر نبود راوی در آثارش است. در شعر صفا راوی همان مولف است. به همین خاطر شما میتوانید شعر‌های هموزن او را بچسبانید به هم و کسی هم نتواند تشخیص دهد که کجا یک شعر تمام و شعر دیگر شروع شده. این به فرم هم برمیگردد البته. بگذریم. اگر دوست داشتید آن یادداشت را بخوانید سرچ کنید: «صفا؛ از چاوشی تا متن». خلاصه اینکه نتیجه گذاشتن سه ترک ابتدایی شبیه به هم در آغاز آلبوم باعث میشود احساس تکرار به آدم دست بدهد. شاید اگر چینش آلبوم عوض میشد نتیجه بهتری میداد.
در ادامه آلبوم ترک‌های چهار و پنج و شش و هفت وزنی متفاوت و در نتیجه ملودی متفاوتی دارند و باز در ترک آخر همان وزن مفاعلن فعلاتن را شاهد هستیم. در کل از 8 ترانه آلبوم 4 تای آن یک وزن دارند، اما غیر از بحث ملودی همه موزیک‌ها شباهت‌های بسیار زیادی به هم دارند.
اما اینکه این شباهت‌ها را اینجا آوردم و از شباهت‌های بالا جدا کردم به این خاطر است که نمیتوان با قطعیت گفت که این شباهت زیاد موزیک‌ها به هم خوب است یا بد. آیا این شباهت را باید یک ویژگی مثبت در نظر گرفت یا منفی. عده زیادی از منتقدین گفتند که اگر چاوشی از متن‌های دیگر ترانه سرا‌ها لابلای این 8 ترک استفاده می کرد آلبومش رنگبندی بهتر و بیشتری میداشت؛ کاری که پیش از این نیز در آلبوم‌های قبلی‌اش انجام داده بود. اما عده دیگری معتقدند که کلیت آلبوم ابراهیم بر اساس یک ایده شکل گرفته و طبیعتا برای پر و بال دادن به آن ایده محوری چاوشی مجبور بوده متن‌هایی که در یک فضا می‌گنجند را انتخاب کند. حالا سوال اصلی اینجاست که آیا آن ایده محوری وجود دارد یا خیر.
شاید بهتر باشد برای پیدا کردن ایده محوری آلبوم چاوشی کمی به گذشته برگردیم. از زمانی که چاوشی پا به عرصه موسیقی گذاشت، یک تلاش در او به وضوح دیده می‌شود. ترکیب گذشته و حال. این تلاش در استفاده او از آلات موسیقی سنتی در کنار ابزارآلات موسیقی مدرن، استفاده از اشعار شعرای کلاسیک در ساختار موسیقی پاپ و پاپ راک، استفاده از کلام ترانه‌سرا‌هایی که دینی به ادبیات کلاسیک در نوشتههاشان به چشم میخورد، منجمله حسین صفا یا امیر ارجینی و چیز‌هایی از این دست. یک جور تقابل و ترکیب مکاشفه و منطق. یک جور همنشینی سنت و مدرنیته. پست مدرن؟ نه! این کاملا متفاوت است از بحث اصلی. اما آیا فقط چاوشی در این چند سال به این فکر افتاده که این کار را بکند؟
آیا فقط حسین صفاست که در متنش می‌نویسد: که نقشی از «رژ» گلگونت/ هنوز بر لب این «جام» است؟ یا «جهان‌پریشی مولانا/ دهان‌پریشی مولانا/ تو خانقاه منی با من/ بچرخ یا حق و یاهو کن؟» آیا فقط او میتواند از عنصر صابون در داستان قدیمی روباه و کلاغ کارکردی مدرن بگیرد و بنویسد؟ «هیهات اگر روزی/ صابون بیاموزد/ مکار بودن را؟» قطعا پاسخ به این دو سوال خیر است.
در سال‌های اخیر به وفور خواننده و ترانه‌سرا و موزیسین داشتهایم که سعی کرده‌اند پلی باشند بین گذشته و حال. اما چاوشی و صفا موفقتر بوده‌اند. چه زمانی که موزیک «قطار» را با هم کار کردند و چه زمانی که موزیک «خواب» را منتشر کردند و مثال‌هایی از این دست.
اما به نظر میرسد هر دو نفر، در آخرین همکاری مشترکشان بسیار رادیکالتر به این ایده پرداخته‌اند. «بگو ستاره دردانه/ در انزوای رصدخانه/ کدام کوزه شکست آن روز/ که با گذشتن نهصد سال/ هنوز حلقه دستانش/ به دور گردن خیام است/ یا/ منم که لک لک غمگینی/ به روی دودکشت هستم/ منم که ماهی دریای/ بلند موی مشت هستم/ (آیا دودکش برای قافیه شدن با مِش آمده؟ شاید، اما جالب شده (/ یا/ هزار ماهی تنها/ فدای آبی دریا/ هزار بسته مسکن/ فدای این غم برنا...
مثال‌ها زیاد است. اما همین تلاش برای همنشینی این عناصر، باعث شده که متن‌های صفا بعضی اوقات دچار دوگانگی زبان‌های وحشتناک نیز شوند. مثل «غرور منقطع النسل»، «ورید پاک امیرم من!»، «در از خودش جلای وطن گفته مثل من»، «بس است حزن مبارک»، «به عطر نافه خود خو کن!»
البته در کنار تلاشی که ذکر شد میتوان به ویژگی‌های مشترک دیگری نظیر حضور همیشگی معشوق، یک جور بدبینی مزمن که هر از چند گاهی خودش را نشان میدهد مثل «یه اعدامی که امیدش به دنیا نیست/، ولی دنیا براش جذابیت داره»، «اره رو، چون فروکنی چه در کشی چه توو کنی»، یا «تو برگزیده نبودی/ قبول کن که نبودی» و نگاهی به مسائل اجتماعی نیز اشاره کرد. مثلا در مورد نمونه آخر ترک شماره 6 و 7 را در آلبوم اخیر داریم. در ترک 7 که به اسم «ما بزرگ و نادانیم» منتشر شده، قرار است نقدی به جامعه حال حاضر ایران صورت بگیرد که البته متن آن بسیار سطحی و کلینگر است. جمع میبندد و نگاهی دیکتاتورگونه و از بالا به پایین به مخاطب دارد. شاعر هر چقدر هم تلاش کرده با آوردن ضمیر جمع «ما» بگوید من هم جزو همان بزرگنادانان هستم موفق نبوده. گرچه ملودی این قطعه نسبت به ملودی سایر قطعات متفاوتتر است.

محسن چاوشی
اما تلاش رادیکال چاوشی و صفا در این آلبوم منجر به یک نوع واکنش خاص از سوی مخاطبان شده. در کامنت‌های زیر پست‌های مربوط به آلبوم، در صفحات مجازی، مابین صحبت شنوندگان و گپ و گفت: با دوستان متوجه یک نکته مشترک بین حرف‌ها شدم. عده زیادی میگفتند ما خیلی جا‌ها معنی شعر‌ها را نمیفهمیم. برخی از دوستانم که میدانستند من دستی در شعر دارم میپرسیدند که «صابون بیاموزد مکار بودن را» یا «چه اسب‌ها که درونت/ به اهتزاز درآمد»، یا «کفن به سرفه بپوشانم» یعنی چی؟ در کامنت‌ها نیز این سوالات به چشم میخورد. در پاسخ به این سوال دو رویکرد وجود دارد. فارغ از آلبوم چاوشی.
یکی اینکه همه ما را از بچگی عادت داده اند به معنی کردن شعر و این کار بسیار غلطی است. اینکه معلم ادبیات می‌آمد و میگفت: بنویسید! از نیستان تا مرا ببریده اند یعنی... واقعا مسخره بود. چرا که اگر قرار بود یک معنای مشخص برای یک بیت شعر وجود داشته باشد، یا اگر شاعر میخواست اینقدر صریح با مخاطب حرف بزند که شعر نمیگفت! اصلا معنی کردن شعر یکی از عبثترین کار‌های دنیاست؛ بنابراین سوالی که مخاطبان میپرسند بخشی از آن برمیگردد به همان سنت اشتباه گذشته که با آن بار آمدهاند. آن‌ها تلاش نمیکنند در تصویر غرق شوند و در شعر مکاشفه کنند و بیشتر دنبال یک حرف واضح میگردند.
به همین خاطر زمانی که چاوشی یکی از شعر‌های روزبه بمانی را خوانده بود که یک جایش میگفت: «دیوار دور خانه من چینی است»، برخی مخاطبین بدون توجه به اینکه اینجا چینی بودن اصلا ربطی به کشور چین ندارد، این مصرع را یک جور کنایه سیاسی به حکومت در مساله مراودات با کشور دوست، ولی نه همسایه قلمداد کردند! اما رویکرد دوم این است که بالاخره مخاطبان امروز ما این شکلی هستند و با این مخاطبان چه باید کرد. این همان سوال بزرگی است که میپرسد هنر برای مخاطب خاص یا عام. فیلم گیشه‌ای یا فیلم هنری. یوسا یا میم مودبپور.
من وارد پاسخ دادن به این سوال نمیشوم و نمیخواهم تصمیم بگیرم که چاوشی یوسا است یا مودبپور! اما یکی از اهداف اصلی چاوشی ایجاد تعادل بین مخاطب خاص و عام بوده. او از ابتدای کارش تاکنون قدم به قدم خودش رشد داشته، در کنار همکاران و مخاطبانش. چاوشی یکی از معدود هنرمندان عرصه موسیقی ماست که کارش توسط هم مخاطب خاص و هم عام لااقل شنیده و پیگیری میشود. واکنش مثبت و منفیاش به کنار. اما در ابراهیم ما با وضعیتی مواجهیم که ممکن است ریزش زیادی در بخش مخاطبان عام چاوشی به وجود بیاید چرا که تفاوت این آلبوم با آلبوم‌های قبلی او به یک باره بیشتر از حالت معمول شده.
چاوشی دوستدار ادبیات است و شعر را خوب میشناسد. به همین دلیل حسابی با صفا عیاق شده و این دو در یک نگاه تبدیل به زوجی نسبتا موفق شدهاند. متن‌هایی که صفا مینویسد، غزل با فرمت خاص خودش که از چند نیم مصرع تشکیل شده و دیر به قافیه میرسد را فقط چاوشی میتواند آهنگسازی و اجرا کند. این تجربه شخصی خودم است که وقتی متنی متفاوت از ترانه‌های موجود در بازار، بدون ترجیعبند و بیشتر از 4 یا 5 بند به دست آهنگساز دادهام بلافاصله گفته این به درد ملودی گذاشتن نمیخورد یا اصلا نمیشود روی این ملودی گذاشت. اما چاوشی روی غزلی با شش نیم مصرع ملودی گذاشته تا نشان بدهد نه تنها این کار امکانپذیر است، بلکه میتوان نتیجه موفقیتآمیزی هم از آن گرفت. خلاصه اینکه چاوشی و صفا از تجربه کردن هراسی ندارند؛ تجرب‌های که در ابراهیم به نتایج متفاوتی رسیده. یکجا تبدیل شده به موزیک موفق «در آستانه پیری» و یک جا هم شده «لطفا به بند اول سبابهات بگو» که بیشتر شبیه روضه است (بدون ارزشگذاری) تا یک ترک موسیقایی. ولی در عین حال تجربهگرایی چاوشی به عنوان یک سلبریتی که میتواند به بازتولید کار‌های مخاطب پسندش ادامه دهد تا گیشه را از دست ندهد، اما این کار را نمیکند قابل احترام و ستایش است.
آتش این ابراهیم، گلستان ندارد
بیان پیچیده و پیچیدگی بیان دو مقوله کاملا مجزا از یکدیگر است و هر بیان پیچید‌های الزاما حامل یک مفهوم پیچیده نخواهد بود. گاهی میشود، مفاهیم پیچیده را با کلامی ساده بیان کرد و گاه میتوان یک مفهوم پیچیده را به همان پیچیدگی ذاتیاش بیان کرد، اما بیان پیچیده حکایت دیگری دارد و گاه پیش میآید که متن یا شعری را میخوانیم که پیچیده است و پر از تشبیه و تمثیل، اما دریغ از هیچ مفهومی که بتوان از آن استخراج کرد.

محسن چاوشی و آلبوم ابراهیم
این مقدمه را تلاش کردم، ساده بیان کنم، چون خود مساله پیچید‌های است و ساده بیان کردنش سخت؛ اما مثال قابل لمس آن را میتوان در آلبوم تازه محسن چاوشی یافت. «ابراهیم» با سر و صدا و تهدید و حاشیه، منتشر شد؛ با دو قطعه که در نسخه دیجیتالش به فروش میرسید و بعد از مدتی نرسید و در نسخه فیزیکی هم که از ابتدا حذف شده بود. بالاخره مشخص نشد که سرنوشت این دو قطعه چگونه است و تهدید‌های محسن چاوشی چه اثری بر انتشار اثرش داشته است. آلبوم «ابراهیم» با بهرهگیری از فضاسازی الکتریک و خوانش اشعاری به ظاهر پیچیده آغاز میشود. قطعه «ابراهیم» آغاز کننده است و شعر، سرشار از تشبیه و تمثیل است و قرار نیست به مفهومی برسد که از این نظر بیشباهت به کار‌های سیاوش قمیشی در آلبوم‌های دهه هفتاد و اوایل هشتاد است.
«به دستِ آه بسوزانم/ که شعله ور شدنم دود است/ کفن به سرفه بپوشانم/ که نخ به نخ دهنم دود است/ غمت غلیظترین کام است...» بخشی از تران‌های است که اگر چه صنعت مراعاتا لنظیر را به کفایت درنوردیده، اما در نهایت معلوم نمیکند که قرار است چه بگوید و چه میخواهد که در ادامه به این بند میرسد: «دسیسه‌های تو! میبینی؟ /گلوی پاک امیرم من/ که در تدارک حمام است» و البته این ایراد تاریخی هم به آن وارد است که چنانچه منظور از «امیر»، امیرکبیر باشد (با توجه به مصرع بعدی و اشاره به حمام) باید برای شاعر روشن کنیم که امیرکبیر در حمام فین با بریده شدن رگ‌های دست و پا و خونریزی ناشی از آن به قتل رسید و هیچگاه گلوی ایشان بریده نشده است.
اما قطعه دوم نیز تفاوت موسیقایی با قطعه اول ندارد. یک ملودی یک خطی بسیار ساده و خوانش شعر که چیزی مبهم میان دکلمه و آواز است. البته در میانه این قطعه با یک تکنوازی گیتار الکتریک رو‌به‌رو هستیم که اتفاقا در سطح خوبی قرار دارد و شنونده را برای لحظاتی از فضای دکلمه وار این ترانه جدا میکند. تنظیم این قطعه نیز تنظیم خوبی است و این نشان میدهد که شهرت و میزان مخاطب محسن چاوشی میتواند موزیسین‌هایی که به مراتب از سطح او بالاترند را به همکاری با این خواننده مجاب کند.
قطعه «همراه خاک اره» نیز از همان بیان‌های پیچیده عاری از مفهوم است و با فضای تکراری و مایوس کننده چاوشی رو‌به‌رو هستیم و چیز تاز‌های در آن نمییابیم؛ در میان حجم انبوهی معانی بیربط و با ربط به یکدیگر و خوانش دکلمه وار چاوشی که کلام را بر موسیقی ارجح میداند و تمام وزن قطعاتش بر کلام استوار بوده و هست. نکته جالب دیگری که در این آلبوم وجود دارد، نام قطعات آلبوم است که همه آن‌ها به اتفاق، با یک فرمول ساده نامگذاری شدهاند و نام هر قطعه، مصرع اول (با توجه به قالب شعر بهتر است بگوییم جمله اول) هر ترانه است و با این حساب برخی قطعات نام‌های طولانی دارند. این پدیده نیز اتفاق تاز‌های به حساب نمیآید، چراکه پیش از این نیز چاوشی در انتخاب نام قطعات نشان داده بود که در این مورد بیسلیقه است و نمونه بارز آن قطعه «قراضهچین» است که اتفاقا از معدود قطعاتی است (از نظر نگارنده) که چاوشی، خوانش درستی از شعر مولانا دارد، اما عجیب است که میان آن همه واژه موجود در شعر مولانا، چاوشی سراغ این کلمه رفته و آن را برگزیده است.
«لطفا به بند اول سبابه ات بگو» یکی دیگر از همین کجسلیقگی هاست و نامی چنین طولانی برای یک قطعه چندان زیبا و حرف‌های به نظر نمیآید. البته که در دنیا، قطعات موسیقی با نام‌های طولانی کم نداریم؛ به عنوان مثال ترانه «Nothing Elese Matters» از گروه متالیکا، به این دلیل انتخاب شده که این عبارت اصلیترین پیام ترانه است و به عنوان ترجیعبند مدام تکرار میشود، اما «لطفا به بند اول سبابهات بگو» بیشتر یک بدسلیقگی است تا انتخاب هوشمندانه. اما خود قطعه نیز چیزی بیش از انتخاب نامش ندارد. خوانش به شدت احساسی- تصنعی خواننده بیش از هر چیز توی ذوق میزند.
همچنان با یک دکلمه روبه رو هستیم تا یک قطعه موسیقی که البته صدایی داریوشگونه این دکلمه را دکلمه تر میکند و در طول آلبوم نیز حضور این صدا تکرار میشود. «ای ماه مهر» یکی از قطعات خوش تنظیم این آلبوم است گرچه تنظیم قطعات دیگر بد نیست، اما با ملودی خاصی رو‌به‌رو نیستیم، چه در این قطعه و چه در قطعات دیگر و سوال این است که انتخاب عنوان آهنگساز برای محسن چاوشی از چه روی بوده است. شعر این قطعه نیز یک «بیان پیچیده» به حساب نمیآید و از عیار دکلم‌های خواننده نیز کاسته شده است و شاید شاخصترین قطعه این آلبوم به حساب بیاید و به یک موسیقی نزدیکتر است تا فضاساز‌های الکترونیک و بالاخره استفاده از ساز‌های آکوستیک که گویی محسن چاوشی خیلی آن‌ها را جدی نمیگیرد. «جهان فاسد مردم را» نیز با یک عنوان بیمعنی، باز هم تفاوتی با قطعات دیگر (جز قطعه پیش از خودش) ندارد و دف و همخوان و باقی صدا‌ها کمکی به آن نمیکند.
فارغ از تمام مسائل آنچه تا به امروز محسن چاوشی را در زمره پرطرفدار‌ها نگه داشته، سطح سلیقه عموم است. سلیق‌های که دنبال صدای خوش نیست و میخواهد همراه خواننده، قطعه را بخواند و خواندن قطعات محسن چاوشی با همان کیفیتی که خودش میخواند، تقریبا برای تمام کسانی که قدرت تکلم داشته باشند، ممکن است. خوانند‌های که صدای جذابی ندارد و بیش از آنکه بخواند، دکلمه میکند و با بهره از اشعاری که برخی از آن‌ها «بیان پیچیده» به حساب میآید تا «پیچیدگی بیان» و البته به مدد حواشی مفصل میتواند به صدر فروش راهیابد. در سایت بیپ تیونز، آلبوم «ابراهیم» دومین آلبوم پرفروش، پس از «ایران من» همایون شجریان است، اما این آمار نشان از کاهش طرفداران محسن چاوشی ندارد و میشود با اطمینان گفت که محسن چاوشی بیشتر از همایون شجریان شنیده میشود و طرفداران همایون شجریان صرفا به قانون کپیرایت احترام بیشتری میگذارند.
اثری سراسر معترض توأم با غمی در لابه لای واژگان
1- قطعه «بِبُر به نام خداوندت»
قطع‌های که با دکلمه شعر حسین صفا آغاز میشود و با مصراع «نگاهم به این سرانجام است» با صدای شاعر به پایان میرسد. تنظیم قطعه از چینش لوپ‌های کوب‌های گرفته تا پدال و آکورد‌های مقطع و سرآرشه‌های مقطع و «اِستِکاتو» زهی ویلن‌ها تداعیکننده و القاکننده قطع‌های شدیداً اعتراضی بوده که به بهترین شکل این حس را انتقال میدهد.
شعر حسین صفا در ملودی که محسن چاووشی بر آن خلق کرده سراسر اعتراض است. اعتراضی همراه با بغض و اندوهی فروخورده که آکورد‌های بینابین الکتریک گیتار و موتیف‌های ارکستر با غلبه ساز‌های بادیبرنجی بر عصیان و اعتراض این قطعه میافزاید. جایی که شاعر میگوید «ورید پاک امیرم من/ که در تدارک حمام است» بخش کلایمَکس و اوج این داستان است که احساس هر شنوند‌های را برمی انگیزد.

آلبوم ابراهیم محسن چاوشی
تنها‌ای کاش محسن چاووشی تا آنجا که میتوانست لحن خود را به علائم جمله به ویژه در مورد مصرع‌های سؤالی، نزدیکتر میکرد. واژه «واجبالاجرایی» را هم «واجبالاجراهی» ادا میکند که این ایراد از حساسیت محسن چاووشی بعید است.
ضربات مکرر کوب‌های و پدال به ویژه روی شعر «کدام کوزه شکست آن روز/ که با گذشتن نهصدسال/ هنوز حلقه دستانش/ به دور گردن خیام است؟» سر نت اول میزان‌های شش ضربی یا «اسلوراک» بر جنبه و حس اعتراضی اثر میافزاید. محسن چاووشی به غایت با احساس تمام و کمال این اثر را خوانده است و بغضی محسوس در صدایش هویدا است. زیباترین و گیراترین بخش کلام این قطعه همان بخش ترجیعبند «هنوز حلقه دستانش/ به دور گردن خیام ...» است.
2- قطعه «در آستانه پیری»
این قطعه ترجیعبند و تکرار ندارد؛ چرا که شعری بلند است و خوانش همه آن تکرار نمیطلبد. این قطعه از جنبه تنظیم در نوع و ژانر خود قطع‌های قدرتمند است. به ویژه اورتور‌ها و سلو‌هایی که توسط گیتار الکتریک در این قطعه اجرا میشود بسیار زیبا و گیرا است. اما از لایت موتیف قدرتمندی در سطح تنظیم برخوردار نیست و آهنگساز بیشتر بر مبنای عروضی شعر به خلق ملودی بر روی آن پرداخته به ویژه بحر عروضی «فعلاتُن فعلاتُن» که خلق ملودی روی این بحر کار دشواری نیست. غنای مفهومی این شعر، ملودی بهتری می طلبید. این قطعه هم، چون اثر پیشین اعتراضی بوده و بیشتر منعکس کننده مسائل، مشکلات و دغدغه‌های اجتماعی روز جامعه است.
3- قطعه «همراه خاکارّه»
اورتور اول این آهنگ بسیار زیبا و به سبک موسیقی کلاسیک با پیانو و ارکستر زهی و اکمپانیمان پیزیکاتوی کنترباس شروع شده و فضا را مهیای شنیدن کلام و صدای خواننده میکند. این قطعه از تنظیم بسیار زیبایی بهره میبرد و اکمپانیمان و پَد و ساز‌های زیرصدای خواننده با حجمی بالا، کلام را همراهی میکند و تکنوازی الکتریک گیتار در این قطعه هم بر زیبایی کار افزوده است و یکی دیگر از جنبه‌های زیبایی تنظیم، شروع شدن قطعه با نت‌های پیانو و تمام شدن قطعه نیز با نت‌های پیانو است. تنوع و بهره از همزمانی ریتم چهار چهارم یا چهارضربی و تناوب آن با شش ضربی بر قدرت و تنوع تنظیم این قطعه افزوده است.
شعر این قطعه هم نسبت به اشعار متعارف و ژانر پاپ و راک، بلندتر از حد معمول است و همین بلندی و بهره از تمام شعر باعث شده که برای آن مجالی جهت اجرای ترجیعبند تکرار و باصطلاح کوروس نباشد و خواننده از ابتدا تا انتهای قطعه بدون تکرار شعر یا موتیف خاصی قطعه را پیش ببرد. بیشک از جنبه علمی و موسیقایی، تنظیم این اثر برتری فاحشی نسبت به لایت موتیف و موسیقی کلام دارد. البته چاووشی این قطعه را با احساس هرچه تمامتر خوانده و بار عاطفی، احساسی و مفهومی واژگان را منتقل میکند و با نوانس‌هایی که در صدایش ایجاد میکند به خوانش و انتقال مفهومی اثر کمک میکند. اما این قطعه میتوانست از موسیقی کلام زیباتر و جذابتری بهره ببرد. بی شک قویترین بخش این قطعه سلو‌هایی است که توسط نوازنده الکتریک گیتار با توانایی هرچه تمامتر اجرا می شود.
4- قطعه «لطفاً به بند اول انگشت سبابهات بگو»
این قطعه بلافاصله با چند میزان پَد به سر کلام میآید. کلامی که بیشتر دکلمه گونه است. شعر این قطعه بسیار غمگین است و اوج شعر آنجا است که «این بچه لاکپشت نگون بخت...، اما مقدر است که در آخرین قدم یعنی در آستانه دریا دَمَر شود». محسن چاووشی هم ملودی سزاوار این واژگان را با صدایی از عمق احساس و بغض روی شعر گذاشته است. پَد زیر صدای این قطعه هم به ویژه زهی ویلن‌ها به خوبی فضاسازی کرده و بر غلیان احساسات میافزاید.
5- قطعه «ای ماه مهر»
این قطعه سراسر اعتراضی آنجا که میگوید «آخر چطور بیست بگیرم/ وقتی که دست‌های فقیرم/ فردای درس آن همه باید/ در جستوجوی کار بمیرند» اشاره مستقیم بر معضل حلناشدنی بیکاری و سیل تحصیلکردگان بیکار دارد. این شعر سراسر اعتراضی توأمان با غمی نهان در لابهلای واژگانش در حسی نوستالژیک که از مصرع‌های ابتداییاش نمایان میشود، موسیقیای به مراتب اعتراضیتر و غمگنانهتر میطلبد. اما از تنظیم گرفته تا لایتموتیف موسیقی کلام، بیشتر هیجانی بوده و سنخیت و تناسب چندانی با مفهوم کلام ندارد. اَرِنجمان این قطعه را اگر جدای از شعر در نظر بگیریم، یکی از تکنیکیترین و متنوعترین قطعات این آلبوم است. از ریتم کوبنده و متنوع گرفته تا سلونوازی ویلن و گیتار الکتریک همه نشان از تنظیمی موفق دارد. به ویژه آنجا که ویلن به هنرنمایی میپردازد و با اجرای «تریوله» و «سه بر دو» و تکنوازی را به گیتار الکتریک منتقل میکند و آکورد‌های ممتد گیتار الکتریک قطعه هاردراک زیبایی را به نمایش میگذارد. وجود کوتاه آواز و خودنمایی ساز ایرانی سهتار نیز به جا و خوشایند بوده و بهره از تم آواز «شوشتری» حس نوستالژیک کلام را مضاعف میکند سپس سلوی قدرتمند الکتریک گیتار هیجان را به اوج میرساند و همین قدرت هیجانی اینجا نقطه ضعفی برای مفهوم شعر اعتراضی این قطعه میشود. به ویژه آخر قطعه با آن موتیف تکراری و هیجانی و هنرنمایی زیبای درامز و دور از مفهوم و عمق بار معنایی شعر و کادانسی قدرتمند که به «تریوله» میانجامد به پایان میرسد.
6- قطعه «جهان فاسد مردم را»
شعر این قطعه یکی از بهترین اشعار آلبوم «ابراهیم» است و سراسر مفهوم، ایهام، استعاره و جناس است که ملودی یارای بیان حق مطلب نیست. این قطعه هم از تنظیم خوبی بهره میبرد، اما ملودی و لایت موتیف خلق شده برای کلام این اثر در سطح شعر نیست. لایت موتیف از پختگی و ساختار محکم ملودیک برخودار نیست. این قطعه ترجیع بند خاصی برای تکرار ندارد و از این جنبه هم که از جانب مخاطبان زمزمه شود، امیدی برایش متصور نیست. در مجموع این قطعه، حرف خاصی برای گفتن ندارد و جزء قطعات معمولی آلبوم «ابراهیم» محسوب میشود. فقط‌ای کاش ملودی قویتری که بار عاطفی ـ. احساسی و مفهومی واژگان این شعر را میتوانست به دوش بکشد برای این کار خلق میشد. با این وجود بهترین بخش ملودی و خوانش آن توسط خواننده به مصرع «تو خانقاه منی با من، بچرخ و یاحق و یاهو کن» است که خواننده که آهنگساز اثر نیز هست، اگر بر همین مبنا کار را پیش میبُرد بیشک قطع‌های به مراتب شنیدنیتر و چهبسا ماندگار خلق میشد.
پاپ-راک واقعی یعنی این!
در آلبوم «ابراهیم» هم چاوشی و هم یار دیرینه اش حسین صفا از تجربه‌های قبلی درس‌های خوبی گرفته اند. صفا سعی کرده در کلماتش همان وزن اشعار کلاسیک را حفظ کند که در آلبوم قبلی چاوشی نشان داده خوب میتواند روی این واژه‌ها مانور بدهد. به علاوه حتی ترانه‌های عاشقانه هم کاملا زاویه دار هستند:
ببر به نام خداوندت
که لطف خنجر ابراهیم
به تیز بودن احکام است
نبخش مرتکبانت را
تو حکم واجب الاجرایی
و عشق جوخه اعدام است
قطعه اول «ببر به نام خداوندت» کاملترین قطعه آلبوم است؛ چه از لحاظ ترانه و چه شیوه خواندن چاوشی که اتفاقا یکنواختتر از بقیه قطعات میخواند، اما صدایش کمتر دیستورت میشود. آن وسط هم قطعه چند ثانی‌های نرم میشود و بعد به یک اوج خیلی خوب میرسد و دوباره فرودی که تقریبا صدای موسیقی محو میشود و خواندن چاوشی شبیه دکلمه میشود. اینجاست که وزن واژه‌های ترانه صفا به خواننده کمک میکند.
مدولاسیون بین گام‌های مختلف در قطعات دیگر آلبوم بیشتر و بهتر به گوش میرسند. در قطعه «در آستانه پیری» ملودی و تنظیم بیشتر خودشان را نشان میدهند. از این قطعه عادل روحنواز در نقش گیتاریست تاثیر خودش را در این آلبوم نشان میدهد. اولین سولوی خوب گیتار الکتریک را در قطعه دوم میشنویم. با نوازندگی روحنواز و میثم مروستی و آهنگسازی خوب چاوشی برای این آلبوم میشود گفت که چاوشی با «ابراهیم» از بقیه خوانندگانی که سالهاست در سبک پاپ-راک ایرانی فعالیت میکنند چند گام جلوتر رفته و کارش با اختلاف بهتر است.
قطعه سوم، چهارم و پنجم هر چند در تنظیم و آهنگسازی قابل توجهاند، اما به مشکل بیشتر آلبوم‌های دیگر چاوشی دچار میشوند و به ورطه تکرار میافتند. حربه‌هایی که در قطعه اول و دوم جواب گرفتهاند در این سه قطعه دیگر حرف جدیدی ندارند. بخصوص که ترانه‌های حسین صفا هم آن وزن و جذابیت معنایی و واژ‌های بقیه قطعات را ندارند. البته تصویرسازی قطعه «به بند اول انگشت سبابهات بگو» به عنوان یک ترانه عاشقانه میتواند تا حدی آن را نجات بدهد. اما بخصوص قطعه «ای ماه مهر» که شرح فقر کودک مدرس‌های است دمده و شبیه قصه‌های سریال‌ها و فیلم‌های دهه شصت و اوایل دهه هفتاد از کار درآمده
:‌ای ماه مهر، ماه بداخلاق
با ایده‌های محکم و خلاق
ما را بزن به خطکشی از چوب
ما را بزن به ترکه مرطوب
تا در درون کودک دیروز
مردان بیشمار بمیرند
مادر مداد قرمز من کو؟
کو لقمه‌های نان و پنیرم؟
آخر چگونه بیست بگیرم؟
وقتی که دست‌های فقیرم
فردای درس آن همه باید
در جستوجوی کار بمیرد
البته پایان این قطعه که گیتار و درامز بخش راک را به اوج میرسانند و بعد برای چند ثانیه مروستی آن را به چهارگاه پیوند میدهد، خلاقانه است و نمره قبولی را میگیرد.
اما هوشمندی دستاندرکاران آلبوم «ابراهیم» در این بود که قطعه اول و آخرشان بهترین قطعات آلبوم هستند که میتوانند هیت شوند. «جهان فاسد مردم را» از همان امتیاز‌هایی بهره میبرد که قطعه «ببر به نام خداوندت». اینجا البته سعی شده تم شرقی به راک بچربد. تجربهاش بیشتر شبیه همان مولاناخوانی‌های «امیر بیگزند» است. ترانه حسین صفا هم همان حال و هوا را زنده میکند:
کمین بگیر جهانت را
سپس شکارچیانت را
به تیر معجزه آهو کن
مفصلند زمستان‌ها
و برف نسخه خوبی است
برای سرفه گلدان‌ها
گلی نمانده خودت گل باش
تو را بکار و شکوفا شو
تو را بچین و تو را بو کن
دلم دف است
نگاه صوفی ناخوانا…

آلبوم جدید محسن چاوشی
آلبوم «ابراهیم» نیامده شبکه‌های مجازی را منفجر کرده است. در روز‌های آینده قطعا خبرش را به عنوان پرفروشترین آلبوم بازار موسیقی خواهیم خواند هرچند رقیب قدری مثل آلبوم «ایران من» همایون شجریان و سهراب پورناظری هم در راه دارد. صدای چاوشی برای خیلی‌ها خوشایند نیست، اما نکتهاش این است در وانفسای بازار موسیقی میان همه این «بند»‌های تازه و خوانندگان پاپی که یک شبه سالن‌های کنسرتشان پر میشود، او صاحب سلیقه و نگاه است؛ و نتیجه این سلیقه و نگاه در آلبوم «ابراهیم» جواب داده است. کنجکاوی‌ها در مورد چاوشی و آلبوم جدیدش، آن هم بعد از حاشیه‌هایی که دچارش شده بود آنقدر زیاد است که حتی آن‌هایی که دوستش ندارند هم آلبوم را خریداری میکنند که گوش بدهند. باید گفت: این روز‌ها همه چاوشی گوش میکنند، شما چطور؟
قطعه «ببر به نام خداوندت» همان قطعه‌ای است که باعث شد نام این آلبوم «ابراهیم» باشد. این قطعه مانند دو آهنگ «خوزستان» و «امیر بی گزند» با نوایی جز صدای چاوشی شروع می‌شود. ترانه این قطعه در هم پیچیده از مضامین و ذهنیت‌های متفاوت است. این قطعه را با یک بار شنیدن نمی‌توان قضاوت کرد، چندباره آن را بشنوید.
لگد زدند به شیری که صبر غرش او بود
قطعه «در آستانه پیری» همان قطعه‌ای است که محسن چاوشی بعد از نه گفتن دفتر موسیقی، قسمتی از آن را در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد. شاید به همین دلیل «لگد زدند به شیری که صبر غرش او بود» عبارت آشناتری از این آلبوم برای مخاطبان باشد. تشبیه‌های این ترانه به همراه صدای چاوشی و موسیقی، یکی از قطعاتی است که شاید بتوان گفت: اجتماعی‌ترین ترانه این آلبوم است.
از آسمان بودن بسیار دلگیرم
یک موسیقی آرام که انتظارش را نداریدآغاز گر قطعه «همراه خاک اره» است. چاوشی خود این قطعه را آرام آغاز می‌کند و به مخاطب فرصت می‌دهد شعر را بچشد. صدای گیتار الکتریک در بیشتر قسمت‌های این قطعه به گوش می‌رسد. چاوشی ترانه دردناک این شعر را باحوصله می‌خواند، بدون هیچ عجله‌ای آن را به اوج می‌برد و باز آن را به بستر قبلی اش برمی گرداند.
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
نام این قطعه «لطفا به بند اول سبابه ات بگو» است. لحن چاوشی در این قطعه 5 دقیقه و 31 ثانیه‌ای به لحن مستاصل‌ترین‌ها می‌ماند. به لحن کسی که هر چه درماندگی در آستین دارد، به صدایش بخشیده است. دکلمه در میانه این آهنگ هم به گوش می‌خورد. چاوشی دیروز قسمتی از این آهنگ را همزمان با انتشار «ابراهیم» در صفحه اش با متن «اما پسر شدم که تو را آرزو کنم» به اشتراک گذاشت. این قطعه به احتمال زیاد جزو همان‌هایی بوده که برای مجوز به اشکال خورده، اما از مهلکه جان سالم به در برده است.
مادر مداد قرمز من کو؟
قطعه «ای ماه مهر» با دکلمه آغاز می‌شود. همان طور که از نام این قطعه پیداست بی ربط به ماه مهر و شروع فصل مدرسه‌ها نیست که چاوشی آن را «زهر حلال و بد اخلاق» می‌خواند. دکلمه‌های حسین صفا در این قطعه بیشتر از قبلی هاست و گاه و بی گاه از راه می‌رسد. این قطعه جزو انگشت شمار قطعه‌های موسیقی در ایران است که در نگاه اول طعنه به سیستم پیر و فرتوت آموزشی می‌زند. موسیقی پایانی این قطعه دیر از راه می‌رسد و شاید یکی از عیب‌های این قطعه به حساب بیاید.
دلم دف است نیستانا
چاوشی بی مقدمه به سراغ قطعه «جهان فاسد مردم را» می‌رود. او می‌خواند و دف همراهی می‌کند و صدای پیانو می‌آید. او می‌خواهد در این قطعه با ارجاع به برخی عبارت‌های عامیانه و گاه تشبیه‌ها تصویر بسازد. 3 دقیقه و 34 ثانیه این قطعه آن قدر زود می‌گذرد که بعد از تمام شدن آهنگ هنوز منتظر ادامه آن هستید، ...، اما انتظار بی فایده و این قطعه به پایان رسیده است.
مهمانان ناخوانده «ابراهیم»
اشعار دو قطعه‌ای که مجوز نگرفتند، اما به آلبوم اضافه شدند، از کتاب شعر «منجنیق» حسین صفا ست. نام این دو قطعه «تو در مسافت بارانی» و «ما بزرگ و نادانیم» است که در ادامه از آن‌ها هم نوشتیم. چند روز پیش هم آهنگی به نام «مسلخ» از محسن چاوشی که به موضوع قاچاق جنسی دختران ایرانی در دبی پرداخته بود، لو رفت؛ که زندگی دو سه نخ کام است.
چاوشی شب قبل از انتشار آلبوم قسمتی از قطعه «تو در مسافت بارانی» را در صفحه خود به اشتراک گذاشت و نوید رسمی انتشار ابراهیم را داد. او در پاسخ به پرسش یکی از کاربران که «این آهنگ حذف شده محسن جان» نوشت: «خودم منتشر می‌کنم». در قسمتی از این قطعه می‌شنوید «من و تو آخورمان مرگ است / از این دُرشکه بیا پایین / تو نیز شِیهه بکش گاهی».
مُفلسیم در خوردن، مُمسِکیم در مُردن
مشکلی که درباره قطعه «تو در مسافت بارانی» وجود دارد درباره قطعه «ما بزرگ و نادانیم» هم صادق است. به نظر می‌رسد این قطعه هم به دلیل چند واژه و مفهوم مجوز نگرفته باشد. هرچند موسیقی این قطعه جذاب و نوتر از قبلی است. در قسمتی از این قطعه می‌شنوید: «هم درشت و غمگینیم، هم سیاه و بدبینیم / هم برای آبادی قطره‌ای نمی‌باریم / هم نگه نمی‌داریم / حُرمت خرابی را / شب که می‌شود خوابیم، صبح و ظهر هم خوابیم / عصر هم که تا شب خواب / شب دوباره تا شب خواب / توی خواب می‌بینیم، روز آفتابی را»
بیشتر بدانید : محسن چاوشی دو قطعه آهنگ غیرمجاز خود را منتشر نمود! + فیلم و عکس
بیشتر بدانید : محسن چاوشی غیرمجاز شد؟!!
بیشتر بدانید : از انزوای خودخواسته محسن چاوشی تا درخشش در هیاهوی دلار و موشک های امریکا
بیشتر بدانید : چاوشی بالاخره مجوز گرفت؟
منبع : faradeed.ir

http://www.Lor-Online.ir/fa/News/63942/نقد-و-بررسی-آلبوم-«ابراهیم»-محسن-چاوشی
بستن   چاپ