معرفی آیتالله مروجی(ره) در کتاب «از جنس بیداری»
فرهنگي
بزرگنمايي:
لر آنلاین - «از جنس بیداری» عنوان رمانی است که توسط ابوالفضل آبادیان به رشته تحریر درآمده و به موضوع شخصیت حضرت آیتالله حاج شیخ ماشاءالله مروجی(ره) پرداخته است.
به گزارش خبرنگار ایسنا منطقه لرستان، «از جنس بیداری» عنوان رمانی است درباره شخصیت حضرت آیتالله حاج شیخ ماشاءالله مروجی(ره) با نویسندگی ابوالفضل آبادیان که توسط انتشارات آسو واقع در خیابان انقلاب تهران منتشر و روانه بازار فروش شده است.
ابوالفضل آبادیان، نویسنده رمان از جنس بیداری در رابطه با این رمان، عنوان کرد: مردم کوهدشت باجان دل دوستدار مرحوم آیتالله مروجی(ره) هستند اینرا میشود از ابراز علاقهای که در گفتار مردم هست فهمید.
وی افزود: کتاب را آنطور نوشتم که خواننده را با خود همراه سازد گویی خواننده همراه ایشان در سفر دور و درازشان است. کتاب بهصورت اولشخص نوشته شده است یعنی اینکه آنطور بیان شده که گویی خود آیتالله مروجی(ره) سخن میگوید.
نویسنده رمان از جنس بیداری ضمن تأکید بر خواندن این کتاب اظهار کرد: کتاب را توصیه میکنم نه به این خاطر که خودم آنرا نوشتهام بلکه همانطور که پشت جلد کتاب آمده، «یقیناً انسانساز است» کمااینکه در کل چون زندگی ایشان بس مهیج بوده، موفق شدم داستانی شیرین و بر اساس واقعیت بنویسم.
آبادیان گفت: برای تهیه این کتاب هیچ درختی از بین نرفته است. علاوهبراین انعکاس نور کاغذ(بالک) بهکار رفته در این کتاب بسیار کمتر از برگههای عادی بوده، به همین دلیل چشمها در هنگام مطالعه کمتر اذیت خواهند شد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: فرمانده پادگانی که من در آن خدمت میکردم، افسری تندخو و بدبرخورد بود. به نام سرلشکر ممیزاده.درجه تندخویی او به میزانی بود که سایر افسران پادگان نیز از او حساب میبردند. لباس نظامیاش را بسیار مرتب بر تن میکرد. چکمه به پا داشت، در راه رفتن، طوری راه میرفت که صدای گامهایش تا چندین متر نیز شنیده میشد. هر زمان که سربازان یا کارگران کاری را برخلاف میل او انجام میدادند، برای تنبیه آنها از ضربه دستش استفاده نمیکرد، بلکه سرباز یا کارگر متخلف را با چکمه لگدکوب میکرد. بهطوریکه شخص تنبیه شده در همان لحظات اولیه از هوش میرفت؛ اما سرلشگر ممیزاده همچنان به ضربه زدن ادامه میداد تا خشم خود را فروکش کند.
وقتی کسی با او حرف میزد ممیزاده چشمهایش را گرد میکرد، دهانش را غنچه مینمود تا سبیلهایش برجستهتر شود. او هرروز ریش خود را اصلاح میکرد همین مسئله باعث شده بود تا سبیلهایش بیشتر جلوهگر شود.
به هر صورت، باید با آن اوضاع موجود، خودمان را وفق میدادیم. البته چارهای هم نبود. مخالفت با ممیزاده چیزی جز بدبختی دوران سربازی نبود. گویی رحم و مروت و مهربانی در وجود این شخص مرده بود. گاهی احساس میکردم چیزی به اسم قلب، یا همان دل، در وجود این شخص نیست. تصورم از «قلب» او گویی تکهای سنگ سخت و بیروح بود. البته این تصور ناشی از افکار من نبود که حرکاتش او را به شخص منفوری مبدل کرده است. شاید با مهربانی ناآشنا نبود؛ اما دوست داشت همه زیردستانش از او بترسند.
یادآور میشود، محل فروش کتاب در شهرستان کوهدشت، فروشگاه فرهنگی مذهبی یاس کبود، روبهروی مسجد حضرت صاحبالزمان(عج) است.
انتهای پیام
لینک کوتاه:
https://www.nedayelorestan.ir/Fa/News/27379/